جدول جو
جدول جو

معنی سر دس - جستجوی لغت در جدول جو

سر دس
فنی در کشتی که کشتی گیر حریف را روی دست بلند کند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ کَ دَ)
کنارۀ دستار در وقت بسر پیچیدن درست ساختن، چنانکه خدمتکاران اغنیا کنند. (از آنندراج) :
کسی که او سر دستار سرو من چیند
دگر ز باغ چرا دستۀ سمن چیند.
مولانا کافی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ دَ)
مرادف بسر چنگ آمدن، کنایه از کمال قرب، آفتاب بوقت برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مرکب همایون در آغاز بسرۀ عین و عین بسره مانند سیل مواج و... (درۀ نادره چ شهیدی ص 229) ، نام مهره ای است و بدین معنی بدون الف و لام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر نرۀ سگ. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه از گیاه از روی خاک برآید و قد نکشد چه در این حالت هنوز تر است. (از متن اللغه: بسر) : و اول ما بداء من النبات بارض ثم جسیم ثم بسره ثم صمعا ثم حشیش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار
آستین
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی بومی استدر این فن کشتی گیر چالاک تر ابتدا با
فرهنگ گویش مازندرانی
دربسته، سر بسته، کیسه یا سایر ظروفی که به صورت سربسته
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسمانی که با آن شاخ گاو را می بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش دستی، شاگرد، نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
نوازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته ی چوبی گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی